ای از صفات گشته هویدا همه صفات


ذات خجسته ات شده مرآت بهر ذات

نزدیک شد که دعوی پیغمبری کنی


کز خط کتاب داری و از غمزه معجزات

یک بوسه ای ز وجه ز کاتم نمیدهی


گویا که فرض نیست بشرع شما ز کوات

نی نی مرا چه حد که چنین آرزو کنم


بر چرخ سر زنم که زنم بوسه نقش پات

دیگر برات آتش دوزخ چه حاجتست


ما را همین بس است که مردیم از برات

دایم برهگذار تو اسرار امیدوار


ای پیک نیک پی بده از محنتم نجات